لعنت
تاريخ : شنبه 2 شهريور 1392برچسب:, | 4:25 | نویسنده : Ali

همین بغض های پشت پرده

این ابرهای باد آورده..

اشک هایی که

لفتش نمی دهند.. بی هوا می بارند

لعنت به همین اشک ها

که به آب می دهند دسته گل غرورت را..

لعنت به این چشم های زبان دراز

این چشمانی که تن نداده به آسیاب، سفید هستند


و قسم به

این ریتم گرفتن از صدای شکستن ها

این "دل" / شکستگی های "بغض.. "

و آن "غروری" که از وسط ترک برداشت..


ریتم می گیری با همین ها..

حرف هایت را نشخوار می کنی روی ضرباهنگ شکستن ها

بخش می شوی روی نت به نت همین تثلیث تا

باور کنی آرام که از قلم عشق افتاده ای..


شکستن که

به دل و بغضت بنشیند.. غرورت بر باد می رود..

چشم هایت را روی تمام بشریت،

درویش می کنی تا همیشه

یادت بماند که گاه به سادگی پرسیدن یک نشانی

به دَرَکِ بی کسی واصل می شوی..



نظرات شما عزیزان:

marjan
ساعت16:02---5 شهريور 1392
به سراغ من اگر میایی تند و آهسته چه فرقی دارد ؟ تو به هر جور که دلت خواست بیا ! مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست که ترک بر دارد ! مثل آهن شده است چینی نازک تنهایی من !!!

negin
ساعت12:46---2 شهريور 1392
اونقدر خوبه که...هرچی ازش تعریف کنم...به هر زبونی ازش بگم...کمه...پس اصلا چیزی نمیگم!!!

roshanak
ساعت9:43---2 شهريور 1392
mahshare...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • کوه
  • ابر جادو