شکنجه
تاريخ : دو شنبه 6 آبان 1392برچسب:, | 16:42 | نویسنده : Ali


زیر لب، چرک نویسِ فحش هایش را

مرتب می کرد.. و بعد انگار با خیال ِ زن هنوز

رودروایسی داشته باشد......پشیمان شد..

سیگار را به دندان گزید و در خودش، تب کرد تا

هذیان را از سر بگیرد و خودش را از نو، توضیح بدهد..

تا درجه ای که من

حقیر شده ام، در معنای حقارت نمی گنجد..

انگار زنده زنده تجزیه می شوم.. وقتی

موریانه ها در تو لانه می کنند و مرا ذره ذره تمام می کنند..

چرک نویس فحش هایش را جمع بست و

نتیجه گرفت.. : «لکاته..» و بعد

بوف کوری در کوچه های تاریک ذهنش، لانه کرد:

«اسمش را لکاته گذاشتم چون

هیچ اسمی به این خوبی رویش نمی افتاد..

این اسم کشش مخصوصی داشت..

اصلا چطور ممکن بود او به کسی علاقه پیدا کند؟

یک زنِ هوس باز که

یک مرد را برای شهوترانی،

یکی را برای عشقبازی و یکی را برای شکنجه دادن لازم داشت..

گمان نمی کنم که او به این تثلیث هم اکتفا می کرد ولی

قطعا مرا برای شکنجه دادن انتخاب کرده بود و

در حقیقت بهتر از این نمی توانست انتخاب کند..."••

 

بوف کور-صادق هدایت



نظرات شما عزیزان:

باران
ساعت22:51---13 آبان 1392
آپمم

باران
ساعت16:53---8 آبان 1392
ممنون

negin
ساعت19:05---6 آبان 1392
اوووه...محشره...


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • کوه
  • ابر جادو