دیروزِ من...
تاريخ : دو شنبه 20 آبان 1392برچسب:, | 16:35 | نویسنده : Ali

 

همه چیز قابل پیش بینی بود!

اصلا تو [به دنیا] آمده بودی که

کمی رنگ بپاشی روی...

زندگیِ این منی که سیاه می دید

قبل از تو حتی خورشید را!

تو درونِ چشم هایت دایرةالمعارفی داشتی

که من معنیِ زندگی را همان لحظه فهمیدم

اما خودم را به نفهمی زدم تا باز هم مرورش کنم

تو با لبخندت تمامِ غصه ها را به بازی گرفتی

و... با "دوستت دارم" نگفتن هایت 

دوست داشتن را برایم معنی کردی

دیروزِ من...

تو آمده بودی که... بروی...

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

باران
ساعت0:00---22 آبان 1392
گاهی نمیشه دست از دوست داشتن یکی برداشت حتی وقتی ازش متنفری...!



roshanak
ساعت23:09---20 آبان 1392
میشه اسم نویسنده ی این مطلبو بدونم؟
پاسخ:نویسنده شو خودمم نمیدونم .. یه پیجی توی فیسبوک با نام "عاشقانه هایی برای زن مردم " این مطلب رو پست کرده بود...


roshanak
ساعت22:52---20 آبان 1392
وای...چقدر بی نهایت خوبه...

نارنج
ساعت16:51---20 آبان 1392
سکوت خواهم کرد
و قلبم را به زنجیر خواهم بست
تا تسخیر ناپذیر گردد.
لبانم را می دوزم
محبت و عشق را نقاشی خواهم کرد.
دستانم را خواهم برید
و زبانم را کوتاه.
تا ترس تو از زبانم من را امانی دهد.
شاید بتوانم در ذهن خود
قانون را به تساوی تقسیم کنم.
و اگر فرصتي بود
کودکان فقیر را لقمه نانی.
Childrenofgod.loxblog.com


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







  • کوه
  • ابر جادو